
قسمت اول:
مدتی بود که قصد بازگو کردن چگونگی واگذاری تیم والیبال شهدای12دی گنبدکاووس قهرمان لیگ دسته دوم کشور در سال 91 رو داشتم.از این جهت که بعضی ها فکر میکردند که در قبال دریافت پول ویا امتیاز خاصی اینکار انجام شده وبرخی دیگر فکر میکردند که اگر از تیم قهرمان حمایت میشد بهتر نتیجه میگرفت وما الان لیگ برتری بودیم.واقعیت خودم هم با نظر دومی موافق بودم چرا که اگه حمایت قاطع تری صورت میگرفت دیگه به فکر واگذاری تیم نبودم.البته با خواندن مطالب ذیل خواننده هم به راحتی میتونه بفهمه که بعضیا از این واگذاری بدشون هم نمیومد و در تسریع اینکار اقدامات جالبی هم میکردند.به هر حال هرچی که بود گذشت وتجربه ای برایم باقی ماند که اینو بدونم در حال حاضر ورود به گود ورزش موقعیتش مهیا نیست و تا برخی ها که هستند عملا نمیشه کار ورزش تو این شهر به پیش بره.این مطالب شاید از نظر برخی بی ارزش باشند ولی این مطالب را برای کسانی میگم که دانستن رو حق خودشون میدونند .خلاصه اینکه میخوام وقایع رو آنطور که بود بدونند نه اینطور که بعضیا میگند.در این نوشتار سعی کردم که با حفظ امانتداری مسائل رو بازگو کنم،شاید نقل خاطرات و واقعیتها کسایی رو هم دل آزرده کنه.ولی توقع دارم همه ما دست به قلم بشیم وبرای ثبت در تاریخ ورزشی این شهر خاطراتمونو بنویسیم پس با توکل بر خدا....
سال گذشته (92)تقریبا همین روز ها بود که بعضی از بازیکنان با من تماس گرفتند و جویای این بودند که امسال تیم میدیم یا نه و وضعیت اسپانسر چگونه است؟اونا می گفتند که گنبد همیشه آخر از همه تیم میبنده (به نوعی می گفتند اسپانسر مرده خوری میکنه!)امسال اگر چه با توجه به اینکه تیم ما (شهدای 12دی)فصل گذشته قهرمان کشور شد کمی زود تر شکل بگیریم و اگر هم قصد تیم ندادن هستش اونا تکلیفشون رو بدونند که از غافله سایر تیم ها عقب نیفتند.البته حرف های به جایی بودندو من هم که به تازگی به کیفیت تیم داری در والیبال آشنا شده بودم تقریبا هم عقیده بودم. این روز ها تب و تاب انتخابات هم بود ریاست جمهوری و شوراها .اکثر مسئولین مشغول آماده سازی بستر برای حضور پر شورمردم در انتخابات بودند و طبعا نمیشد تو این موقعیت سراغ اون ها رفت .
پس نشستیم به برنامه ریزی:اول بحث مالی بعدش هم ببینیم چقدر پول داریم و چه بازیکنانی رو میتونیم بگیریم .تقریبا همه بازیکنان سال پیش اعلام آمادگی کرده بودند که اگر موقعیت باشه تو همین تیم بمونند ابتدا ماهم باید مشکلات مالی باشگاه و تیم رو جمع و جور کنیم. پیش بینی اولیه ای که با مشورت واحدی داشتم حول و حوش150میلیون بود(هنوز دست خط" واحدی" رو که آنالیز کرده بود دارم) به تنهایی برای من مشکل بود ولی رو قولی که از نماینده گرفته بودم و کمک های سایر: مثل شورا و شهرداری وجاهای مختلف کمی حساب کرده بودم و نهایت اینکه اگر همه این ها نشد برنامه داشتم از محل حساب شرکتم وام بگیرم!!(البته نه اون وامی که بعضی ها فکر می کنند اسپانسر ها با بهره کم میگیرند و بعدش هم با سفارش بعضی از مسئولین تا ابد تمدید میشه!!)کما اینکه قبلا هم در بسکتبال بودم برای بازیکن ومربی خارجی از حساب شخصی ام وام گرفتم و خودم دادم و البته قسمتیش رو اداره تربیت بدنی از محل حساب بسکتبال مسترد کرد.به هر حال فکر میکردم دینی به ورزش شهرم دارم هر چند نا مهربانی که از طرف مسئولین ورزش با ما شده بود رو فراموش نکرده بودم ولی این ناسپاسی رو به پای اون مسئول بی سلیقه گذاشته بودم نه ورزش.تو همون گیر و دار یک روز "کاکا لاچین" با من تماس گرفت و خواست از نزدیک من رو ببینه بعد از اینکه جویای احوال تیم و اینکه امسال قصد تیم داری هست یا نه شد گفت که با بچه های تیم صحبت کن و در انتخابات از کاندیدا های ائتلاف 11حمایت کنید. اون گفت این کاندیدا ها با نگاه خدمت به شهر و بویژه جوانان وارد عرصه شدند و برنامه ایی برای حمایت از ورزش بخصوص والیبال دارند .خب من هم با برخی از اونها مثلا "مهندس قرنجیک" آشنا بودم و میدیدم که ایشان همیشه در سالن برای تماشا و تشویق تیم والیبال حضور دارند، با بچه های تیم مثل "گوگجلی" و "قلیچی راد" ، "جزیده "،" وفا" و "فرهاد" صحبت کردم ونظر اونها رو در حمایت تیم از ائتلاف ونصب پوستر وعکس بچه های تیم سوال کردم و اونها هم موافقت کردند. بلاخره بنر آماده شد و در روز 22 خرداد در آخرین روز تبلیغات رسمی در مسجد طلایی نصب شد که به ادعای "لاچین "بازتاب خوبی هم داشت. شاید ما اولین تیم ورزشی بودیم که اینجوری وآشکارا از 11نفر کاندید شورا که اکنون رای آوردند حمایت کردیم.مدتی گذشت و تا تقریبا 18 تیر که ماه مبارک رمضان آغاز می شد جلسات متعددی با برخی ها مثل "منصور جزیده "و"ناز محمد واحدی" و" نورانی(بصورت تلفنی) "و برخی دیگه داشتم.دیگه همه توانم رو گذاشته بودم و عزمو جزم کرده بودم که در مسابقات شرکت کنیم چون اینجا پایتخت والیبال ایران بود و شایسته نبود که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم و من هم که اهل ریسک کردن بودم بالاخره در 31 تیر ماه اعلام آمادگی رو به فدراسیون جهت شرکت در مسابقات دسته یک کشور ارسال کردم. روز های پر تب و تابی بود از یک سو تجربه حضور در لیگ دسته یک از سوی دیگر فراهم کردن منابع مالی و از طرفی خیالم بابت بازیکن راحت بود چون منطقه مملو ازاستعداد های ناب در ورزش بخصوص والیبال هستش و به راحتی می توانستیم با بچه های بی نام ونشان اما جویای نام وارد گود مسابقات بشیم و ترسی هم نبود.تقریبا با "منصور جزیده" بعنوان مربی بسته بودیم و جلسات منظمی داشتیم. یک روز از" منصور" لیست بازیکنای پیشنهادی رو خواستم که کم کم با اون ها وارد صحبت بشیم چند روزی ازم فرصت خواست تا بررسی کنه چند روز گذشت و خبری نشد دوباره باهاش تماس گرفتم و پیگیر لیست شدم."منصور" با تردید صحبت میکرد اون بهم گفت که از طرف "بای محمد" تماس گرفتند وگفته اند به عنوان آنالیزور تیم جواهری در نظرش دارند .من بهش گفتم که بیا اینجا سرمربی شو چون این تیم حاصل زحمته خودته و قهرمان کشور شده و تقریبا قانع شد برگرده.همون ایام جام رمضان در "سالن شهید اترک" برگزار میشد، یه شب که در فلکه سید قطب مشغول آبیاری چمن و گل و گیاه بودیم "ناز محمد واحدی" و "تاجی گنبدی" اومدن پیشم و منو به سالن دعوت کردند.چند روز بعد واحدی تلفن زد و گفت:امشب بیا سالن کار مهمی دارم.اون شب رفتم البته با کمی تاخیر بعد از احوالپرسی منو کشید پشت سالن سمت مدرسه و گفت :تقریبا دور منصور جزیده رو خط بکش چون فکر میکنم با جواهری بسته.ولی گفت چون زمان رو از دست ندیم با یه مربی دیگه که بومی هستش و تیمش پارسال قهرمان شده و به لیگ برتر رفته صحبت کردم و راضی هستش که مربی شه .آره اون "مجید آزمون "بود.تاحالا از نزدیک ندیده بودمش و نمی شناختمش و اون شب اولین بار بود که همدیگرو ملاقات میکردیم اتفاقا" منصور" هم تو سالن بود ولی به "منصور "چیزی نگفتم چون هنوز رفتن "منصور" رو قطعی نمیدونستم و اومدن" مجید" هم فقط در حد حرف بود. بلاخره چند شب باقی مانده تا فینال رو به سالن میرفتم و "مجید "هم اونجا بود وصحبتها و حرف های سرپایی در خصوص نحوه تیم داری، جذب بازیکنان و سایر چیز ها می زدیم. فک کنم دو یا سه شب مانده به عید فطر فینال برگزار شد 16 یا 17 مرداد .بازی بین کالای توپ و تور و سون پروفیل بود .اون شب چون اهداء جوایز هم بود مسئولین هم آمده بودند و "دکتر عباسی" نماینده مجلس . من فرصت رو غنیمت شمردم هنگام پایان مراسم چند دقیقه چه عرض کنم ثانیه، با ایشان در خصوص یاد آوری و قولی که داده بودند (یکم اسفند 91 به اتفاق "آقای منصور صلاحی" رفتم دفتر ایشان ساعت حول وحوش5 عصر بود،"آقای فاطمی" رئیس دفتر دکتر هم بود واز صحبتها نت برداری میکرد.عباسی ضمن مرور خاطراتی از تیمهای قدیم والیبال گنبد نظیر آذر آباد، در حضور ما قول داد که اگر صعود کنید مثل کمکی که ب تیم جواهری کرده بود بین 50 تا 100 میلیون میتونه از طریق وزارت خونه رایزنی کنه و برای ما کمک بگیره و تشکر کرد که تیم با نام و یاد شهدای مظلوم 12 دی سال57 در مسابقات شرکت کرده و دوباره خاطره دلاوری های این شهدا رو در جامعه زنده کردیم والبته هنگام خداحافظی وترک دفتر ازم پرسید چند تا از بچه های ترک آباد داخل تیم هستند؟سوالی که با جواب هیچکس من روبرو شد. )حرف زدم و ایشان گفت: ایشاا.. لیگ برتر. دیگه نمیشد روی کمک نماینده حساب کرد ....
ادامه دارد ...
طبقه بندی: والیبال گنبد کاووس، والیبال استان گلستان، لیگ زیرگروه، لیگ دسته یک، والیبال لیگ برتر،
برچسب ها: شهداء 12 دی گنبد، والیبال، علیپور،